ترجمه مقاله تفکر استراتژیک و رویکردهای آن
تفکر استراتژیک و رویکردهای آن
چکیده
تفکر استراتژیک با تحلیل فرصتها و مسائل از یک نگاه جامع سروکار دارد و عواقب احتمالی اعمال شما بر دیگران را در نظر میگیرد. متفکران استراتژیک تصویر آینده را مجسم میکنند و روش عملگرایی برای چالشها و موضوعات روزانه دارند. آنها این کار را از طریق یک فرآیند مداوم انجام میدهند و آن را به عنوان یک عمل واحد در نظر نمیگیرند. وقتی که شما به صورت استراتژیک فکر میکنید، شما فراتر از کارهای روزانه هستید و محیط بزرگتری را در نظر خواهید گرفت که در آن کار میکنید. فرضیههای انجام کارها در شرکت یا صنعت را به چالش میکشید. شما اطلاعات پیچیده و اغلب مبهم را جمعآوری کرده و تحلیل میکنید. از نتیجهی تحلیلها برای تعیین موضوعات اصلی و اعمال مناسب استفاده میکنید. تشخیص اینکه تفکر استراتژیک باید هم بر افراد و هم بر سطوح سازمان تاکید کند، افراد و به ویژه مدیران ارشد را قادر خواهد ساخت تا محدودهی گستردهتری از استراتژیهای ممکن را برای توسعهی تفکر استراتژیک در سازمانشان به تصویر بکشند. در حالیکه اگر مدیران ارشد تفکر استراتژیک را فقط به شکل یک سبک تفکر استراتژیک فردی در نظر بگیرند چنین مواردی اتفاق نمیافتد. سازمانهایی که در هر دو سطح تاکید برتفکر استراتژیک موفق هستند، ظرفیت عمدهای ایجاد خواهند کرد که تعامل سازمانی و یادگیری را از طریق واحدهای تجاری استراتژیک و نواحی عملیاتی را تسهیل میکند. تقلید از این ظرفیت بزرگ برای رقبا مشکل خواهد بود و این ظرفیت سازمان را در مقابل تغییر، انعطافپذیر و تطبیقپذیر میکند و برای باقی ماندن در صحنه و موفق شدن در محیط آشفتهی قرن بیست و یک یاری میرساند.
کلمات کلیدی: تفکر استراتژیک، برنامهریزی، رویکرد سیستمی
1. مقدمه
مدیریت استراتژیک ابزاری برای معرفی مفاهیم و رویکردهاست، اما معرفی "تفکر استراتژیک" با تعریف خودش مشکل است زیرا پیچیدگی مفهومی در این روش وجود دارد. تعریفهای متعددی برای تفکر استراتژیک ارائه شدهاند که هرکدام به جنبهای از این رویکرد پرداختهاند. با این حال هیچکدام از آنها حاوی همهی ابعاد نیست. در چنین شرایطی برای معرفی بهتر است به طبیعت و مشخصههای تفکر استراتژیک بپردازیم تا تعاریف آن. بنابراین باید سعی شود تا یک دید صحیح از این رویکرد مجسم شود. تفکر استراتژیک فرصتها و مسائل را از دیدگاهی جامع تحلیل میکند و عواقب احتمالی اعمال را بر دیگران در نظر میگیرد. متفکران استراتژیک تصویر آینده را مجسم میکنند و رویکردی عملی برای چالشها و موضوعات روزانه دارند. آنها این کار را از طریق یک فرآیند مداوم انجام میدهند و آن را به عنوان یک عمل در نظر نمیگیرند.
مانند مدیران دیگر شما همیشه با موقعیتها، مسائل یا تصمیمهای چالشی روبرو هستید. وظیفهی شما این است که تا حد ممکن با استفاده از اطلاعات موجود، بهترین را انجام دهید. در دنیای ایدهآل شما برای غلبه بر چالشها به همهی اطلاعات دسترسی دارید. اما در دنیای واقعی فقط بخشی از اطلاعات برای شما در دسترس است و چون شما در بخشی از یک سازمان کار میکنید، شما اطلاعات محدودی از نیروهای خارج از محیط خود دارید. "تفکر استراتژیک به شما کمک میکند تا بر این محدودیتها غلبه کنید" (Ghafarian, Ali Ahmadi, 2002: p. 28). وقتی شما استراتژیک فکر میکنید، فراتر از کارهای روزانه انجام میدهید و محیط بزرگتری از آنچه که در آن کار میکنید در نظر خواهید گرفت. فرضیههای انجام کار در شرکت یا صنعت را به چالش میکشید. اطلاعات پیچیده و اعلب مبهم را جمعآوری کرده و تحلیل میکنید. از نتایج تحلیلها برای تعیین موضوعات اصلی و اقدامات مناسب استفاده میکنید. همهی کارهای ذکر شده با این دیدگاه دنبال میشوند که به بهترین نتایج برای کسبوکار منجر شود. تفکر استراتژیک تحلیل فرصتها و مسائل با دیدگاه گسترده و فهم تاثیر بالقوهای است که میتوانند بر همدیگر داشته باشند. "متفکران استراتژیک آنچه میتواند باشد را مجسم میکنند و دیدگاه جامعی نسبت به چالشها و موضوعات روزانه دارند" (Ghafarian, Kiani, 130, p 157).
2. رویکرد برنامهریزی استراتژیک و تفکر استراتژیک
این دو رویکرد (برنامهریزی و تفکر استراتژیک) مربوط به حاصل 10 مکتب فکری استراتژی است که به یک محیط قابل تشخیص و "برنامهریزی" تعلق دارد. برنامهریزی استراتژیک به عنوان بخشی از این مکتب تعریف شده است که برای "یادگیری" قابل پیشبینی موثر است و تفکر استراتژیک در این مکتب در محیط "تفکر استراتژیک" و محیط غیر قابل پیشبینی و غیر قابل درک مناسب است. بنابراین به عنوان یک سازمان تلقی شده است. رویکرد مناسب برای "هدایت[1]" امروزی که با تکامل بالا و غیر قابل پیشبینی است، رویکردی است که مزیتهایی برای سازمان در مقابل رقبا داشته باشد و سهم بازار بزرگتری را به دست دهد: "ارزش کوچ[2]" به آن بدهد. Adrian Slutsky در کتاب خود عنوان کرده است که یک شرکت کوچک جدید با یک استراتژی خلاقانه و موثر، خودش تمام مزایای مهارت مدیریت حیاتی در "تفکر استراتژیک" هزار سالهی یک صنعت را صاحب است.
تفکر استراتژیک یک مدیر را قادر میسازد تا بفهمد چه فاکتورهایی در دستیابی به اهداف موثر است و کدامها موثر نیستند و چرا و چگونه این فاکتورها برای مشتری ایجاد ارزش میکنند؟ این بینش در مورد ایجاد فاکتورهای موثر، قدرت تشخیص ایجاد میکند. بدون این تشخیص، صرفاً منابع سازمانی (مادی و غیر مادری) در دستیابی به موفقیت بیفایده خواهند بود. (Emamgholi born, 2013, p. 201).
Kenichi Ohmae در کتاب خود با عنوان "تفکر استراتژیک" میگوید که اگر شما موضوعات اساسی را تشخیص ندهید، هرآنچه که فشارهای فیزیکی و روانی بر خود و کارمندانتان تحمیل کنید، نتیجه به جز سردرگمی و شکست نخواهد بود (Kenichi Ohmae, 1992, p. 29). تفکر استراتژیک شناخت به موقع مشخصههای زمینهی رقابت و دیدن فرصتهایی است که رقبا از آنها بیاطلاع هستند. Jeff Bezos یکی از پایهگذاران آمازون هنگام کشف توانایی فروش کتاب در اینترنت در سال 1995 دریافت که توزیع کتاب در اینترنت نه فقط هزینهها را کاهش میدهد بلکه ویژگیهایی برای مشتریها ایجاد میکند که سیستم توزیع سنتی این کار را انجام نمیدهد (ایجاد ارزش برای مشتری). امروزه این شرکت با حیات کوتاه خود به 3 میلیون دلار دست یافته و این مبلغ آگاهی از بینش در فاکتورهای ایجاد ارزش را در مقایسه با فروش 10.7 میلیون دلاری فروش سالانهی شرکت بزرگ John Wiley با 200 سال تجربه در این زمینه را نشان میدهد.
تفکر استراتژیک از طریق شناخت و قوی کردن فعالیتهایی که ارزش منحصربهفردی برای مشتری ایجاد میکند، مزیت رقابتی به وجود میآورد. این کار با فهم قوانین بازار و مسئولیت خلاقانه انجام شده است. این موضوع یک رویکرد منحصربهفرد در محیط تکاملی و ناپایدار تجارت است. این قوانین یک مدل "ساده و عمیق" روانی در شکل قوانین ایجاد کرده است و اساسی برای تصمیمهای روزانه و جهت دادن به سازمان خواهد بود. تفکر استراتژیک انگیزه و تعهد برای سازمان و ذینفعان آن ایجاد میکند. این انگیزه و تعهد از طریق قدرتی به دست میآید که ساده و شگفتانگیز است.
Henry Mintzberg تفکر استراتژیک را به عنوان دیدگاهی یکپارچه از تجارت در ذهن در نظر میگیرد (Amirian, 2014: p.71). Gray Hamel آن را به عنوان معماری هنری استراتژی مبتنی بر خلاقیت و درک تجارت توصیف میکند. "Ralph Stacey" آن را به عنوان برنامهریزی بر مبنای یادگیری میداند (Khan Buiki, 2009, p.119). هر یک از این تفاسیر، بررسی کوتاهی از این رویکرد دارند، هرچند هیچ کدام ادعای بیان همهی این موارد را ندارند. "Hamel and Prahalad" تفکر استراتژیک را به عنوان روشی خاص برای تفکر در نظر میگیرد که میتواند به عنوان مهارت معماری استراتژی نیز در نظر گرفته شود. "Mintzberg" تفکر استراتژیک را به عنوان پایهای برای ایجاد استراتژیهای قانون شکن ذکر میکند؛ کاری که فرآیندهای برنامهریزی نمیتوانند انجام دهند. تفکر استراتژیک میتواند به عنوان اساسی برای ایجاد استراتژیهای جدید در نظر گرفته شود که قادر است قوانین رقابت را تغییر دهد و چشمانداز کاملاً متفاوتی از موقعیت کنونی فراهم کند. "Liedtka" برنامهریزی استراتژیک را برای پیادهسازی استراتژیهای ایجاد شده از طریق تفکر استراتژیک و تسهیل تفکر استراتژیک میداند و آن را مسئول برنامهریزی تسهیل فرآیند کار و پیادهسازی نتایج آن میداند. "Liedtka" پنج ویژگی برای تفکر استراتژیک در نظر گرفته است:
1. رویکردی سیستمی: تفکر استراتژیک مبتنی بر نگرش سیستمی شکل داده شده است. یک متفکر استراتژیک باید یک سیستم کاملی از ارزشها در ذهنش ایجاد کند و رابطهی بین اجزای آن را بفهمد. Porter معتقد است در این نظر، استراتژی یک نگرش کلی و یکپارچه است؛ هرچند فعالیتهای بسیار متفاوت و جداگانهای وجود دارند. بهینهسازی بدون یک رویکرد سیستمی ممکن نیست. زیرا، به حداکثر رساندن یک بخش ممکن است منجر به از دست دادن اهمیت ویژگیهای بخشی دیگر از سیستم شود.
2. تمرکز بر روی هدف: تفکر استراتژیک جهت سازمان را مشخص میکند و آن را به عنوان چراغ راه سازمان قرار میدهد. این تمرکز به سازمان و افراد اجازه میدهد تا همهی انرژی خود را در این جهت صرف کنند.
3. فرصتطلبی فکری: کشف فرصتها و استفاده از مزیتهای آن، یک اصل مهم در تفکر استراتژیک است. این ویژگی به معنی موضوعات و تجربههای جدید و آماده کردن سازمان برای اتخاذ استراتژیهای جدید برای فرصتهای جدید است. تفکر استراتژیک به صدای ناموزون افراد خاص گوش میکند تا فرصتهای جدید را بفهمد و توانایی دارد تا شرایط مناسب را درک کند و استراتژی را تغییر دهد.
4. تفکر به موقع: تفکر استراتژیک تفکری است در یک سازمان که گذشته، حال و آینده را به همدیگر پیوند میدهد. استراتژی پلی است بین حال (وضع موجود) و آینده (وضع ایدهآل). در تفکر استراتژیک، آینده باید بر اساس تواناییهای امروز ایجاد شود (که دستاوردهای گذشتهی سازمان هستند).
5. فرضیهسازی: فرضیهسازی حلقهی اتصال بین ویژگیهای خلاقیت و تحلیلی یک تفکر استراتژیک است. تفکر استراتژیک یک خلاقیت است. آن همچنین از ابزارهای تحلیلی بهرهمند است. این ادغام از طریق فرضیهسازی (خلاقیت) و تست فرضیهها (تحلیل) اتفاق میافتد. فرضیهسازی سوالهای جدید را افزایش میدهد. "چه میشود اگر...؟" و سپس پاسخ با استفاده از تست فرضیهها توسط ابزار تحلیلی عرضه میشود (Daft, 1998: 38).
این مقاله این دیدگاه را پشتیبانی میکند که تفکر استراتژیک و برنامهریزی استراتژیک دو مفهوم جدا هستند و برنامهریزی استراتژیک بعد از تفکر استراتژیک اتفاق میافتد. تحلیلهای نویسنده در بحثهای آینده نشان میدهد که تفکر استراتژیک خودش را در دو سطح متفاوت آشکار میکند: سطح فردی و سطح سازمانی. این رویکرد تمرکز کوچک بر افراد و گروهها را همراه با تمرکز بزرگ بر سازمان و زمینههای آن ادغام میکند. به عبارت دیگر، این روش تاثیر ویژگیهای فردی و اقدامات افراد را بر زمینههای سازمانی و به طور معکوس، تاثیر زمینههای سازمانی بر تفکر و رفتار افراد را نشان میدهد. طوری که "Chatman (1998)" استدلال میکند که: وقتی ما به رفتار افراد در سازمان نگاه میکنیم؛ در واقع دو پدیده میبینیم: افراد به عنوان خودشان و افراد به عنوان نمایندهی سازمان... بنابراین، افراد نه فقط به عنوان نمایندهی سازمان فعال هستند بلکه وقتی دارای ارزش، باور و اهداف هستند، به عنوان سازمان عمل میکنند. بنابراین، درک تفکر استراتژیک نیازمند رویکرد دوجانبه است که هم ویژگیهای یک فرد همراه با تفکر استراتژیک را بررسی میکند و همچنین تحرک و فرآیندهایی که در داخل سازمان به عنوان فعالیت افراد اتفاق میافتد را بررسی میکند.
3. تفکر استراتژیک در سطح سازمانی
سطح سازمان، زمینهای را فراهم میکند که در آن تفکر استراتژیک افراد میتواند جذب شود. سازمانها نیازمند ایجاد ساختارها، فرآیندها و سیستمهایی هستند که:
1. گفتوگوی استراتژیک پیوسته بین تیم مدیریت ارشد ایجاد کند؛
2. از هوش و خلاقیت همهی کارمندان بهره ببرد.
گفتوگوی استراتژیک به این معنی است که تفکر باید استراتژیک باید بازتاب داده شده و کشف شود. طوری که "Hanford" (1995) اشاره کرده است که: مطمئنا میتوان گفت که در سطح استراتژیک سرعت بالا به معنی استراتژیک بودن نیست. برای مثال، جدول زمانی خیلی کوتاه برای تفکر در مورد مسائل کلیدی و فرصتها یا برای یادگیری یک چیز جدید یا اصلاح و تشریح نقشهای سازمانی، مثالهایی از کارهای باعجله هستند که ما از استراتژیک بودن و تفکر استراتژیک بازمیدارد. باید ذکر کرد که همهی این چالشهای استراتژیک زمان میبرد. تعجیل زمانی در این موارد عقیمکننده هستند.
در ادمه، برخی یادداشتها به طور خلاصه در مورد یادگیری از محیط و الگوها ارائه شده است که توسط عالمان مدیریت فراهم گردیده است (مدیران باید به طور مستقیم در فرآیندهای یادگیری شرکت کنند).
3-1. مدل نوآوری استراتژیک "Gray Hamel"
مدل نوآوری استراتژیک پنج توصیهی پایه برای مدیران دارد و تاکید میکند که اعمال این توصیهها زمینههایی برای ساخت استراتژی تحول سازمانی ایجاد میکند.
شکل1. مدل نوآوری استراتژی (Gray Hamel)
3-2. مولفههای تفکر استراتژیک
این مدل به "Gean Liedtka" نسب داده شده است. این مدل مبتنی بر نظریههای "Henry Mintzberg" است و پنج فاکتور را به عنوان مولفههای اصلی تفکر استراتژیک توصیه میکند:
جدول2. مولفههای اصلی تفکر استراتژیک (Gean Liedtka)
3-3. پنج دستور برای تفکر استراتژیک
اولین دستور: بیشتر از به دست آوردن اطلاعات، به دنبال "یادگیری" از محیط تجاری باشید.
دومین دستور: بیشتر از پاسخ دادن به نیازهای کشف شده، به دنبال کشف نیازهای پاسخ داده نشده باشید.
سومین دستور: بیش از اهداف میانی، اهداف نهایی داشته باشید.
چهارمین دستور: بیشتر از ایجاد ظرفیت برای تولید، به دنبال ایجاد ظرفیت برای رقابت باشید.
پنجمین دستور: بیشتر از سرعت در حرکت به سمت هدف، به دنبال راههای میانبر باشید.
شکل3. پنج دستور برای تفکر استراتژیک
شکل4. سن آماری جمعیت
شکل5. مدلهای تفکر استراتژیک
نتیجه گیری
من به سازمانها پیشنهاد میکنم تا شورای تفکر استراتژیک را به منظور دستیابی به ورودی جدید برای گفتوگوی استراتژیک بین مدیران ارشد ایجاد کنند. چنین شورایی باید از مدیرانی در زمینهها و سطوح مختلف که در دورهی زمانی منطقی با هم ملاقات میکنند تشکیل شود. انتخاب این مدیران باید مبتنی بر سابقهی موفقیت آنها به عنوان مدیر، ایدههای خلاقانه و رک و راست بودن آنها باشد. فعالیتهای شورای تفکر استراتژیک باید بر کشف بحثهایی که در 5 تا 10 سال آینده برای سازمان اهمیت دارد متمرکز باشد. برای مثال، اعضای شورای تفکر استراتژیک میتواند فعالیتهایی مانند زیر داشته باشند: ایجاد سناریوهایی در مورد مشتریهای آیندهی سازمان، بحث و بررسی در مورد موضوعاتی مانند بازسازی و گذار و دگرگونی یا بررسی پیامدهای آخرین تفکر در مدیریت استراتژیک سازمانشان. ایدهها و نظریههای ارائه شدهی اعضای شورای تفکر استراتژیک باید در طول زمان کنارهگیری مدیریت نیز ارائه شود. هدف از این کنارهگیری فراهم کردن ایدههای جدید برای مدیران ارشد، کمک به آنها برای دیدن موضوعات استراتژیک از دیدگاه مختلف و به چالش کشیدن مدلهای ذهنی در سازمان. زمینههایی وجود دارد که محققان آینده باید بر آنها تاکید کنند. اول، نیاز به آزمایش مدیران ارشد در مورد تفکر استراتژیک است. همچنین برخی آزمایشها وجود دارد که به جنبههای تفکر استراتژیک برمیگردد. برای مثال، آزمایشهای خلاقیت و تفکر انشعابی و معیارهای جامعتر که برای توسعه نیاز هستند. چنین پژوهشی باید منجر به شناسایی معیار انتخابی شود که توانایی تفکر استراتژیک بلند مدت را به بهترین روش پیشبینی میکند. دوم، این سوال که آیا آموزش میتواند توانایی تفکر استراتژیک مدیران ارشد را افزایش دهد یا نه، نیاز به پژوهش بیشتر دارد. همانطور که در بخش قبل بحث شد و در نهایت، چارچوب مفهومی ارائه شده در این مقاله باید از طریق پژوهشهای تجربی اعتبارسنجی شود. چنین پژوهشی باید ذات کیفی داشته باشد و شامل مطالعات موردی عمیق باشد تا بتواند شرکتهای دارای تفکر استراتژیک را با گروهی از شرکتهای بدون تفکر استراتژیک ارزیابی کند.
[1] Pilotage
[2] Value migration: در بازاریابی به معنای تغییر نیروهای ایجاد کنندهی ارزش است
منابع
1- Amiran, Heydar; Amiran, Zahra. (2014). Understanding the strategic thinking, ten volumes, .Amiran publications.
2- Blanchard, Ken; O'Connor, Michael. (1997). Management by values, translated by Hamid Reza Fartookzadeh, First printing, Tehran, Fara.
3- Collins, James. (2001). From good to great, Translated by Nahid Sepehrpour, First printing, Tehran, Peyk Avin.
4- Collins, James. And Jerry, Porras. (1997). Built to Last, F. Translated by Fazl Allah Amini, First printing, Tehran,Fara.
5- Daft, Richard. (1998). Theory and organizational design, translated by Seyed Ali Mohammad Aarabi and Ali
Parsaeian, First printing, Tehran, Cultural Research Bureau.
6- Farhangi, Ali Akbar. Dehghan Nayeri Mahmoud. (2010). Journal of Business Administration.
7- Ghaffarian, Vafa and Ali Ahmadi, Alireza. (2002). New approaches to strategy, strategy journal, No. 130, February.
8- Ghaffarian, Vafa; Kiani, Gholamreza. (2005). Strategic thinking, First printing, Tehran, Fara.
9- Hatch, Mary Jo. (2006). Organization Theory: Modern, Symbolic, and Postmodern interpretation, translated by Hassan Danaei Fard, First printing, Tehran, Afkar.
10 - Hosseini, Mirza Hasan. (2010). The model of effective factors on quality of banking services, business management perspective.
11- Imam Gholizdeh, Saeid, et al. (2013). Management of Organizational Behavior, Amol, Fekre Sabz publications.
12- Kenichi Ohmae, (1992). Thinking of a strategist, translated by Davoud Mesgarian Haghighi, Industrial ManagementInstitute, Tehran.
13- Khan Buiki, Ruhollah. (2009). Analysis Brokerage office services using SERVQUAL method, Journal of Business Administration exploration.
14- Kotler, Philip. (2006). Principles of Marketing, Translated by Bahman Forouzandeh, Tehran, Amoukhtehpublications.
15- Monavarian Abbas. Aghazadeh Hashem. Shahamatnezhad Mina. (2012). Assessment of strategic thinking in themanagement of Tehran Municipality.
16- Nigel Hill. (2006). Measurement of customer satisfaction, translated by Mohammad Reza Eskandari, First printing,Tehran, Rasa Institute for Cultural Services.
17- Peters, Tom; Waterman, Robert. (1982). To the best, translated by Mehdi Gharachedaghi, First printing, Tehran,Ham Agah.